در زمان پادشاه انوشيروان ساساني وزير بسيار باتدبيري به نام بزرگمهر داشت كه در تمام اسرار جنگي از بزرگمهر مي خواست كه نظر نهائي خود را بدهد. روزي پادشاه و وزيرش جهت شكار به مرغزاري رفتند در گوشه اي از مرغزار قلعه خرابه اي هم وجود داشت كه پناهگاه حيوانات وحشي شده بود . ناگهان دو بلبل در روي شاخه درختي كه در نزديكي پادشاه و بزرگمهر بود قرار گرفتند و چنان براي هم نغمه سرائي مي كردند كه پادشاه به وجد آمد و رو به بزرگمهر كرد و گفت : اي وزير داناي من مي داني اين دین و آیین بزرگمهر وزیر انوشیروان
بزرگمهر و انوشیروان
كه ,بزرگمهر ,پادشاه ,مي ,اي ,هم ,پادشاه و ,داشت كه ,كه در ,گرفتند و ,قرار گرفتند
درباره این سایت